یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

نی نی 10

وقتی عصبانی میشم از دست پسملم این متنو یادم میاد و بعدش آرووم میشم و سعی میکنم به خودم تسلط بیشتری داشته باشم.... ناسلامتی من باید اونو درک کنم نه اون منو!!!! 

::::: 



نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش.� 

که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند.� 

هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو.� 

با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو.� 

به هیچ کس امید نمی بندد جز تو.� 

به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو.� 

فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیت "یکّه شناس" است.� 

اوج نیاز و بیچارگی اش را حسّ?می کنی؟� 

اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟� 

اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟� 

و تو...� 

که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟� 

می شود کنارش نباشی و نمانی؟� 

آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی!� 

تجربه ی خدا بودن، اله بودن، تمام امید و پناه کسی بودن، همه کسِ کسی بودن، تجربه ی سخت و شیرینی است.� 

می فهمد آدم که برای خدا بودن، به چه مایه از هستی و حیات و قدرت و علم و تمام آنچه را که می طلبد، احتیاج دارد.� 

خدایی کن؛ مادر خوب/