یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

متاهلی - 16

به نام خدا 

بالاخره بعد مدت ها پا شدمو به همسری یه صبحونه مفصل دادم.... طفلی همیشه موقع رفتن میاد ازم خداحافظی میکنه....... امروز بهش میگفتم قدر صبحونه رو بدون...... چون معلوم نیس که دیگه کی بهت صبحونه بدم......  

راستش نه که امروز کلا به خاطر صبحونه بیدار شده باشم....نه!!!..... از ساعت ۴:۳۰ به بعد دیگه خوابم نبردش...... ترجیح دادم یه کار مفید بکنم....... این شد که پا شدم 

دیروز با همسری رفته بودیم اطراف شهر..... یه جاده ای هستش که منو همسری اسمش رو گذاشتیم جاده وحشت!...... میره تووو دل کوه ها..... غروب که میشه  خیلی خوشگل میشه اما بعدش انقدی ترسناک میشه که نگووووووووووووووووووو 

یه دفعه با همسری رفتیمو توو برف های گردنه گیر کردیم..... به زور خاک پیدا کردم ریختم زیر لاستیک هاش...... هوا هم کاملا غروب کرده بود...... هیچ کس هم تووو جاده نبود..... انقدی ترسناک بودش که نگووووووووووووو...... از اون به بعد خیلی خیلی مراقبیم که گیر نکنیم!!!!.... اونم تووو اون جاده های خطرناک که پایینش دره هستش....... البته یادآور خاطراتمون هم هستش..... دوسش داریم.... هروقت بتونیم میریم یه سر اونجا!!!!!‌..... الان که همه جاش کاملا برفیه....... آدم ذوقش میگیره..... دیروز هم یه عالمه عکس انداختم...... به موقع عکس ها رو میزارم......  

راستی در مورد حرفای زهره هم به همسری گفتم....... میدونه که خواهرش چه مدلیه..... گفت ولش کن.... اون آدم نیس........ راستش دلم برای همسری هم میسوزه.... آخه طفلی بین منو عفریته گیر کرده....... دیروز باز بهش گفتم که از اینجا بریم....... فکر میکنم نشه فعلا...... آخه توو اردیبهشت ماه باید یه مبلغ خیلی خیلی زیادی رو بزاریم کنار برای بدهیمون..... اما باز میترسم بعد اون هم نتونیم از اینجا بریممممممممممم........... دعا کنید برامون......

 

خیلی خیلی خیلی مهم:::::::::: 

راستش تصمیم دارم نوشته های قبلیمو و بعدیم رو با رمز بنویسم........ البته بیشتر به توصیه دوستای گلم مخصوصا سمیرا جووووووونم. 

هرکسی رمز خواست برام کامنت بزاره یا تووو تماس با سمیرا برام بگه که بهش رمز بدم..... 

نظرات 5 + ارسال نظر
سلام شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 http://samiravamahiha.persianblog.ir/

سلام . آخی خوبه حالا خاک پیدا کردید
اسمه منم سمیراست با منی یا کسه دیگه ؟؟؟؟؟

سمیرا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 http://samiravamahiha.persianblog.ir/

سلام .آخی خوبه حالا خاک پیدا کردید
اسمه منم سمیراست حالا منظورت با منه یا کسه دیگه ای؟؟؟؟؟؟

سمیرا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 http://samiravamahiha.persianblog.ir/

منم رمز میخام

سمیرا پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:16 http://lilac-02.blogfa.com

سلام جیجرم ....پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/رمز نمی دی؟؟؟؟؟؟؟

سمیرا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:34

سلام اسم پسر ارمیا ..................منم سمیرا هستم حتما بیا از وبلاگم دیدن کن من و هم اضافه کن .... حکایت من hekayateman تو گوگل بنویسی اولیش مال منه بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد