سال نو مبارک

به نام خدا

سال نوی همگی مبارک

بعد از مدت ها دوری بالاخره اومدم

البته دور نبودم اما حس نوشتن نداشتم... فقط دوست داشتم و دارم برای پسرم بنویسم

این روزا بسیار سریع سپری میشه

روزای اول عید که طبق معمول فقط گشتیم و گشتیم!

حتی دو تا توور درون استانی هم داشتیم!!!

خیلی خوب بود... هم از یه مکان خیلی تاریخی بازدید داشتیم

هم از سد و مزرعه و روستاهای اطراف شهر...

بسیار زیبا بود... جای همگی خالی

راستش تا چن وقت پیش این اطراف انقد سرد بود که هنوزم که هنوزه ما بخاری هامون رو برنداشتیم!!!!! و شبا چون سرد میشه روشن میکنیم!

دیگه اینکه خونه مادر همسر رفتیم برای بازدید عید..... و ایشون هم اومدن

بیخیال قهر و قیافه شدم..... والا..... نگاه کردم دیدم جای اخمم روی صورتم یواش یواش داره جا میندازه

دلخوشی های من تووو این دنیا کم نیست.... پس تصمیم گرفتم که اخم را برای مدت بسیار زیادی بگذارم کنار!!!

یه مدته دارم پسرک رو از پوشک میگیرم کار بسیار سختیه اما من مطئمنم که میتونم....

یعنی راستش یه چند روزی گفتش اما بعدش دوباره روز از نو روزی از نو!!!!!

مغزم خیلی به هم ریخته شده

نمیتونم افکارم رو جمع کنم

شدیدا دوس دارم با پسرکم کار کنم 

و از اونطرفم خیلی خیلی میخوام که برم سر کار

ماشاالله همشون هم سابقه کار میخوان.... آخه عزیزم سابقم کجا بود

دیگه اینکه دارم به خودم سر و سامون میدم

از این به بعد طبق سال های گذشته در یه زمان خاصی مینویسم...(نوشته های قبلیم رو همه رو از حالت دید عمومی خارج کردم!)

اینطوری یواش یواش به روال قبل میوفتم و سعی میکنم برنامه ریزی قوی ای داشته باشم

برنامه هامم مینویسم که ببینم چقد پیشرفت داشتم

فعلا که میخوام هم با پسرک بسیاز زیاد کار کنم هم خودم مرور درسای گذشته رو کنم

برام دعا کنید

به همگی سر میزنم

شاید خیلی ها رو هم اد نکرده باشم اما فرصت کامنت ندارم

اما از این به بعد برای اینم برنامه ریزی میکنم

منتظر یه سمیرای متحول شده باشید!!! والاااااااااااااا