یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

یادداشت های یک سمیرا

تو می شی تنهای تنها،تنهایی می شه تو،تو با اون یکی می شی،دنیا می شه تو

متاهلی - 3

به نام خدا 

میخواستم باقی روزام رو بنویسم که چجوری شدش.... اما الان به شدت دلتنگم..... از صبح شوهری توو بانک هستش و هنوز ازش خبری نیست!!!..... فکر نمیکردم کارشون انقد طول بکشه!.... سختمه از صبح زود نبینمش تا شب!!!!...... دلم براش تنگ شده..... دلم برای مامانم و بابام و داداشی جونمم تنگ شده..... انقد که به جای ناهار یه عالمه گریه کردم....... فکرشو نمیکردم انقد وابسته خونوادم باشم..... این روزا خیلی دارم داغون میشم....... یکی از دوستامون از تهران اومده خونه مامان اینا...... مامانم زنگ زد تا شب بریم باغ برای شام!... اما شوهری کار داره و ما نمیتونیم مثل آبجیمینا بریم!......... آخ که چقد دلم میخواد پیششون بودم..... دلم برای عطر تن مامانم تنگ شده....... دلم برای قربون صدقه رفتناش تنگ شده...... دلم برای نازنازی کردن باباجونمم تنگ شده..... برای دعواهاش و اخماش که وقتایی که شیطونی میکردم پیداش میشد..... دلم تنگ شدهههههههههههههههههههههههههههه 

ازصبح عکساشونو نیگا میکنم و گریه میکنم....... خدایا ازت میخوام همه پدر و مادرا رو همیشه سالم و سرحال نگه داری و مراقبشون باشی.... من بدون اووونا میمیرم.........  

گاهی که انقد دلم تنگ میشه همش خودمو سرزنش میکنم که الان چه موقع ازدواج بود.... من که توو این سالا فقط درس خوندمو درس خوندم.......  اما وقتی یاد شوهر مهربونم میوفتم باز میگم یواش یواش به این وضعیت عادت میکنم...... اما نمیشهههههههه.... من دارم ذره ذره میمیرم و کسی اینو نمیدونه.......... من دارم میمیرم  همین!

دلم براشون تنگ میشه...... 

بغضم داره خفم میکنه 

گلوم داره میترکه 

برم کمی بخوابم شاید بهتر بشم...... اما نه حسشو ندارم..... دلم میخواد یه دوچرخه داشتم و میرفتم دوچرخه سواری و موهامو باز میکردم.... آخ یادم نبود موهامم دیگه مثله سابق نیست و من چقد حسرت میخورم.... اصلا حس دوچرخه سواریم ندارم 

هومممممم 

کاش کنار دریا بودم...... لااقل وقتی گریه میکردم دریا یه موجی برای جوابم که شده بهم میداد..... دلم تنگههههههههههههههههههه 

میام به زودی 

خدایا کمکم کن 

نظرات 4 + ارسال نظر
goodwriter پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:04 http://goodwriter.vcp.ir

وبلاگ ما نویسنده قبول می کند!!! برای نویسندگی به سایت goodwriter.vcp.ir رجوع فرمایید و مشخصات خود را که شامل نام نویسنده و رمز عبور می باشد را ارسال کنید تا ما آن را به ثبت برسانیم. ممنون از همکاری شما عزیزان

سمیرا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 http://lilac-03

سلام عزیز دلم ...تقریبا دوتا ژست اخیرت رو خوندم ....بی نهایت برات ارزوی خوشبختی می کنم ....وبسیار دوستت دارم
ضمنا عزیزم ....مجیدجان ...دلبندم ....عفریته....نه افریطه

سمیرا یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:26

اخیییییییییییییییییییی

عزیزیم امیدوارم خداوند طول عمر به پدر و مادرت بده و خودتم یه روز مامان بشی

مرسی عزیزم.... خداوند به شمام طول عمر بده

هلیا پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 23:08

سلام عزیزم تاوقتی شوهرنکردیم فکر میکنیم چه خبره ولی بعدش که یه اقابالاسر گیرمون اومد میفهمیم چه اشتباهی کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد